پیام تسلیت هیات مدیره کانون بازنشستگان دانشگاه علوم پزشکی تهران بمناسبت عاشورای حسینی
« اگر دین ندارید لااقل در دنیا آزاده و جوانمرد باشید»
امام حسين عليه السلام: هر كس شاهد كارى باشد و آن را ناپسند بدارد، مانند كسى است كه در آن، حاضر نيست و هر كس از كارى غايب باشد، امّا به آن راضى باشد، مانند كسى است كه حاضر بوده است
صبح روز دهم؛ حرف اول امام به کوفیان: «خدا ولی است و دین را محافظت می کند»
ظهر عاشورا؛ اقامه نماز ظهر در محاصره شیاطین
ظهر روز عاشورا، امام حسین(ع) و یارانش نماز ظهر را به صورت نماز خوف به جا آوردند. بعد از ظهر، سپاهیان حسین، به شدت تحت محاصره قرار گرفتند. عصر عاشورا شد و زمین کربلا غرق در نیزه و شمشیر و جنازه، از سپاه کوچک حق چیزی باقی نمانده بود، اما هزاران هزار گرگ گرسنه همچنان در لشکر شیطان، منتظر طعمه بودند.
دیگر کسی برای حسین(ع) باقی نمانده بود، حبیب، زهیر، بریر، حر، و دیگر اصحاب به شهادت رسیده بودند، اکبر، قاسم، عون، جعفر، و بقیه جوانان بنی هاشم، حتی علی اصغر شش ماهه نیز جان خود را فدای اسلام کرده بودند، حضرت عباس(ع) بی سر و دست، دور از خیمهها به دیدار خدای خویش رفته بود، امام حسین(ع) به این سو و آن سو نظر افکند، در تمامی دشت پهناور، حتی یک نفر نبود تا از او و حریم رسول خدا(ص) دفاع کند.
امام حسین(ع) با زنان و اهل بیت(ع) وداع کرد، کودکان و دخترکان دور امام(ع) را گرفته بودند و نمی دانستند آخرین کلام را چگونه بگویند، سکینه، دختر امام حسین(ع) فریاد زد: « پدر جان! آیا تن به مرگ دادی و دل بر رحیل نهادی؟» امام (ع) پاسخ داد: «چگونه تن به مرگ ندهد کسی که یار و یاوری ندارد.»
امام حسین(ع) با وجود تنهایی و تشنگی، با هزاران هزار سپاهی دشمن، جنگی دلاورانه کرد، گاه به سمت راست لشکر دشمن حمله می کرد و می خواند:
مرگ بهتر از پذیرفتن ننگ است
و ننگ سزاوارتر از آتش جهنم است
سپس به سمت چپ لشکر حمله می کرد و می خواند:
من حسین پسر علی هستم
که هیچگاه سازش نخواهم کرد
از حریم پدرم دفاع میکنم
و بر طریقت پیامبر ره می سپارم
یکی از اهل کوفه روایت کرده است: من ندیدم کسی را که این همه دشمن بر او بتازد و فرزندان و یارانش کشته شده باشند اما اینگونه شجاع و پر جرأت باشد، مردان سپاه بر او می تاختند اما او با شمشیر بر آنان حمله می کرد و لشکر را مانند گله بزی که شیری درنده در آن افتاده باشد پراکنده و تار ومار میساخت، سپس به جای خویش باز میگشت و می گفت: « لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم»
عمر سعد بر لشکریانش فریاد کشید: وای برشما! آیا می دانید با چه کسی کارزار می کنید؟ این فرزند علی و پسر کشنده قهرمانان عرب است، دسته جمعی و از تمامی جهات بر او حمله کنید. عمر سعد به چهار هزار تیر انداز سپاه دستور داد که از هر سوی بر امام تیر بیاندازند و عدهای نیز با سنگ به حضرت حمله کنند.
سپس شمر با عدهای از سپاهیان دشمن به سوی خیمه گاه حمله کردند، شمر خواست که آن خیمهها را به آتش بکشد، امام حسین(ع) سر برداشت و آن جمله تاریخی خویش را بر زبان آورد که: « اگر دین ندارید و از روز رستاخیز نمی ترسید، لااقل در دنیا آزاده و جوانمرد باشید» آنگاه خطاب به فرماندهان لشکر یزید گفت: « اهل و عیال مرا از دست سرکشان و بی خردان خود حفظ کنید»، سپاه دشمن به امام حسین(ع) نزدیک شد و دایره محاصره را بر وی که از شدت زخمها و تشنگی، تاب و توان نداشت تنگتر و تنگ تر کرد.......
ارسال به دوستان