پیام تسلیت هیات مدیره کانون بازنشستکان دانشگاه علوم پزشکی تهران بمناسبت وفات آیت الله طالقانی
سالروز وفات ابوذر انقلاب
18شهریور سالروز وفات آیت الله سید محمود طالقانی است. شخصیت آن اندیشمند وارسته، از دو نظر مورد توجه است: اول آنکه او از پیشگامان روشنفکری معنوی بود و دوم اینکه از زمینه سازان انقلاب اسلامی است. از این رهگذر، حق بزرگی بر جامعه اسلامی ایران دارد. وی پس از سالها تلاش و مبارزه به دیار حق شتافت
زندگینامه آیت الله طالقانی(ره) در زمستان سال 1329 ق. صدای نوزادی در فضای خانه ساده آیة الله سید ابوالحسن طالقانی پیچید که نامش را «محمود» گذاشتند و پدرش پشت جلد قرآن نوشت: «سید محمود روز شنبه، چهارم ربیع الاول 1329 ق. به دنیا آمد» تو گویی همین نوشتار کوتاه بود که پیوندی ناگسستنی بین او و قرآن ایجاد کرد. سید محمود دوران کودکی را تا ده سالگی در روستای «گلیرد» طالقان سپری نمود و همانجا خواندن، نوشتن و مقدمات علوم اسلامی را فراگرفت و در مکتب پدر - که عالمی سیاستمدار بود - مبارزه با استبداد در ذهن او نقش بست. او سپس همراه خانواده به تهران رفت که همزمان بود با دوران دیکتاتوری رضاخان و مبارزه روحانیون علیه وی و این نقشی بسزا در شکل گیری فکر سیاسی اش داشت و از همان هنگام او را وارد میدان مبارزه با ستم کرد. سید محمد در نوزده سالگی برای فراگیری بیشتر و دقیقتر علوم اسلامی به قم رفت و از درس استادانی بزرگ چون آیة الله حجت و آیة الله خوانساری بهره فراوان برد. دانش پژوه جوان، مدتی برای بهره گیری از درس علمای برجسته نجف، راهی آن مرکز بزرگ علمی شد؛ اما دوباره به قم و مدرسه فیضیه برگشت. پرداختن به دانش هیچ گاه او را از توجه به مسائل سیاسی - اجتماعی دور نکرد. آری فضای پر از معنویت فیضیه به او درسها آموخت و از وی، اندیشمندی مبارزه و خستگی ناپذیر ساخت. آیة الله طالقانی پس از سالها تحصیل در قم، از آیة الله جائری یزدی، بنیانگذار حوزه علمیه قم، اجازه اجتهاد گرفت و با عزمی راسخ و گامی استوار، راهی تهران شد و در مدرسه عالی شهید مطهری (سپهسالار سابق) به آموزش علوم اسلامی پرداخت. او که مدتها پیش درد جامعه و مردم را حس کرده بود و تنها راه نجات را در بازگشت به اسلام و قرآن می دانست، با برقراری جلسات تفسیر قرآن در راه گام نهاد.
مبارزات سیاسی آیت الله طالقانی(ره)
به دنبال پایه گذاری نهضت ملی نفت به رهبری آیة الله کاشانی و حرکت یکپارچه مردم در پشت سر او، برای ستاندن حق خویش از انگلیس غارتگر، آیة الله طالقانی همگام با قهرمان مبارزه، علیه استعمار به قیام پیوست و یکی از یاران نزدیک آقای کاشانی در این راه شد و با زبان گویا و برنده خود به افشاگری و روشنگری پرداخت.
پس از کودتای ننگین 28 مرداد 1332، آنگاه که رژیم کودتایی جای پایش را محکم کرد و به انتقام جویی از فدائیان اسلام پرداخت، در چنین زمان حساسی، آیة الله طالقانی آنها را در خانه اش پناه داد:
در سال 1341 ش. به دنبال حرکت امام خمینی (ره ) علیه انقلاب سفید شاه، آیة الله طالقانی (ره ) نیز برای برداشتن نقاب از چهره نوکران استعمار به افشاگری دست زد. رژیم سر سپرده که مصمم به اجرای برنامه دیکته شده از سوی آمریکا بود، آقای طالقانی را دستگیر و روانه زندان کرد.
به دنبال دستگیری امام در شب 15 خرداد 1342 (شب دوازدهم محرم ) و قتل عام مردم در روز پانزده خرداد، اعلامیه ای با عنوان «دیکتاتور خون می ریزد» در سرتاسر ایران منتشر شد که شاه را بیش از پیش رسوا کرد. ساواک، آیة الله طالقانی را سبب انتشار اعلامیه دانست و در تعقیب او به لواسانات هجوم برد و مجاهد نستوه برای در امان ماندن مردم از اعمال جنون آمیز ساواک، از اختفا بیرون آمد و خودش را تسلیم کرد و به این ترتیب دوباره در 23 خرداد 1342 دستگیر شد و بعد از چهار ماه بازداشت. در 30 / 7 / 1342 در بی دادگاه نظامی محاکمه گردید و پس از بارها محاکمه در 16/10/1342 به ده سال زندان محکوم شد. >در سایه خاطرات آیت اللّه سید محمود طالقانی، در طی حیات سیاسی خویش حدود هشت سال در زندان رژیم شاه بود. عمّال رژیم شاه، در آخرین زندان ایشان، وی را به سبب بیماری و پیری و جایگاه ویژه ای که در جامعه داشت، از شکنجه شدن، معاف کرده بودند؛ اما شکنجه شدگان را با بدنی خونین و پاره پاره به اتاق او می فرستادند تا شکنجه روحی شود. پس از آزادی از زندان، نخستین خاطره ای که به یاد آورد، همین بود: «شکنجه روحی من زیاد بود و مخصوصا همه چهل روزی که در زندان کمیته بودم، دائما صدای ضجّه و فریاد زندانیان سیاسی به گوش می رسید». یکی از همبندان او در آخرین زندان می گوید: «آیت اللّه طالقانی. . . به جهت شخصیتی که داشت، از اقتدار خاصی برخوردار بود. همه به او احترام می گذاشتند. وقتی می خواست رؤسای زندان را ببیند، فقط پیغام می فرستاد و آنها خود برای دیدن او می آمدند. من یک بار دیدم که منوچهری و تهرانی ملعون [ از شکنجه گران زندان ]، آمدند و در حضور آقا خیلی مؤدّب ایستادند و آقا حرفش را زد و آنها سرشان را به نشانه تأیید، تکان دادند. رفتار طالقانی به نحوی بود که موافق و مخالف، همه به او احترام می گذاشتند». یک روز نصیری (رئیس ساواک شاه) برای بازدید به زندان آمد. آیة اللّه سیّد محمود طالقانی قرآن می خواند و عینکش نیز تا نوک بینی پایین آمده بود. رئیس زندان که پشت سر نصیری می آمد، با دستپاچگی به طرف طالقانی اشاره کرد و گفت: «از جا بلند شو! مگر نمی بینی رئیس کل ساواک می آیند؟». آیة اللّه طالقانی خیلی خونْ سرد و بدون این که قرآن را کنار بگذارد یا عینک را روی چشمش مرتب کند، دستش را بلند کرد و به صورت تحقیرآمیزی به طرف رئیس زندان اشاره کرد و گفت: «این مرد، ارباب توست. چرا به من می گویی بلند شو؟!».
ارسال به دوستان