پیام تسلیت هیات مدیره کانون بازنشستکان دانشگاه علوم پزشکی تهران بمناسبت شهادت حضرت اما م موسی کاظم (ع)
چرا به امام موسی بن جعفر(ع) باب الحوائج می گویند؟
امام کاظم-ع: هر که خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب روز قیامت را از او باز می دارد.
« او امامی بزرگ قدر ، عظیم الشأن ، بسیار متهجّد ، اهل جدیت در کوشش ، کسی که کرامات او آشکار و به عبادت مشهور ، و به طاعت مواظب بود . شبها را در حال سجود و قیام سپری می کرد و روزها را با صدقه وروزه می گذرانید وبه خاطر شدت حلم و گذشتی که نسبت به جسارت کنندگان به خود داشت ، کاظم خوانده می شد . کسی را که به او بدی می کردبا نیکی و احسان پاداش می داد . با جنایت کننده نسبت به خویش ، با عفو وبخشش مقابله می کرد . و به خاطر کثرت عباداتش عبد صالح نام گرفت ، و در عراق به باب الحوائج إلی الله مشهور است . چرا که کسانی که بوسیله او به خدای توانا متوسل می شوند ، از توسل خویش نتیجه می گیرند . کراماتش عقلها را حیران می کند .. . » .
از دعاهای امام در گوشه ی زندان این دعا بود: «اللّهمّ انّک تعلم انّی کنت اسئلک ان تفرغنی لعبادتک اللّهمّ و قد فعلت فلک الحمد؛ خداوندا! تو می دانی که من از تو تقاضا کرده بودم، مرا در گوشه ای خلوت قرار دهی تا مشغول عبادت باشم، تو تقاضای مرا برآوردی، تو را سپاس می گویم.»
در مورد امام آمده است: لا یزال ینتقل من سجنٍ الی سجن؛ آن حضرت همواره از زندانی به زندان دیگر منتقل می شد. تا اینکه امام مظلوم به زندان مخوف و تاریک سندی بن شاهک ملعون منتقل شده تحت شکنجه قرار گرفت.
سرانجام هارون به تنگ آمد، چون می دید روز به روز بر عظمت امام افزوده می شود و شیعیان بسیاری از او پیروی کرده و به امامت او اعتقاد پیدا می کنند. خلیفه عباسی احساس خطر کرد و تصمیم بر مسموم کردن آن حضرت گرفت. مقداری خرما طلب نموده چند عدد از آنها را خورد و بقیه را مسموم کرده و برای امام فرستاد و خادم را مأمور کرد که حتما به آن حضرت بخوراند، خادم خرما را برای امام برد و پیام هارون را ابلاغ کرد. امام نیز چند دانه از آن خرما را خوردند، اما سندی گفت: بیشتر بخورید، امام فرمود: همین مقدار برای مأموریت تو کافی است. امام بعد از مسمومیت، سه روز در بستر شهادت قرار گرفته و شهید شد. سندی برای ظاهر سازی چند نفر قاضی و افراد عادل را احضار کرد تا گواهی دهند بر اینکه امام ناراحتی مزاج ندارد.
امام (ع) متوجه شده به آنها فرمود: گواهی ندهید زیرا که من سه روز است مسموم شده ام و بر اثر همین سم از دنیا می روم. بعد از شهادت امام، جنازه ی حضرتش را روی تابوت نهاده و از زندان بیرون آوردند، شخصی پیشاپیش جنازه فریاد می زد: هذا امام الرّفضة فاعرفوه؛ این امام رافضیان است پس او را بشناسید. جنازه ی امام را روی پل بغداد گذاشتند و به مردم اعلام نمودند بیایند، ملاحظه کنند که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا رفته و اثر جراحت در بدنش دیده نمی شود. یکی از شیعیان گفت: امام مرده و زنده ندارد، من از شخص امام جریان را سؤال می کنم، او نزدیک جنازه آمده عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! تو راستگو و پدرت راستگو است، به ما خبر بده که آیا تو را کشته اند یا خود از دنیا رفته ای؟ امام لب به سخن گشود و سه بار فرمود: قتلاً، قتلاً، قتلاً، مرا کشته اند.
جنازه امام را به محل نگهبانان آوردند، مردم نیز اجتماع کردند و جنازه را با احترام تا قبرستان قریش تشییع نمودند.
ارسال به دوستان